کد مطلب:62606 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:307

جاذبه و دافعه در جهان انسان











در اینجا غرض از جذب و دفع، جذب و دفعهای جنسی نیست اگر چه آن نیز خود نوع خاصی از جذب و دفع است اما با بحث ما ارتباط ندارد و خود موضوعی مستقل است. بلكه مراد آن جذب و دفعهائی است كه در میان افراد انسان در صحنه حیات اجتماعی وجود دارد. در جامعه انسانی نیز برخی همكاریها است كه بر اساس

[صفحه 19]

اشتراك منافع است. البته اینها نیز از بحث ما خارج است.

قسمت عمده ای از دوستیها و رفاقتها، و یا دشمنیها و كینه توزیها، همه مظاهری از جذب و دفع انسانی است. این جذب و دفعها براساس سنخیت و مشابهت و یا ضدیت و منافرت پی ریزی شده است[1] و در حقیقت علت اساسی جذب و دفع را باید در سنخیت و تضاد جستجو كرد، همچنانكه از نظر بحثهای فلسفی مسلم است كه:«السنخیة علة الانضمام».

گاهی دو نفر انسان یكدیگر را جذب می كنند و دلشان می خواهد با یكدیگر دوست و رفیق باشند. این رمزی دارد و رمزش جز سنخیت نیست. این دو نفر تا در بینشان مشابهتی نباشد همدیگر را جذب نمی كنند و متمایل به دوستی با یكدیگر نخواهند شد و به طور كلی نزدیكی هر دو موجود دلیل بر یك نحو مشابهت و سنخیتی است در بین آنها.

در مثنوی، دفتر دوم داستان شیرینی را آورده است:

حكیمی زاغی را دید كه با لك لكی طرح دوستی ریخته با هم می نشینند و باهم پرواز می كنند! دو مرغ از دو نوع. زاغ نه قیافه اش و نه رنگش، با لك لك شباهتی ندارد. تعجب كرد كه زاغ با لك لك چرا؟! نزدیك آنها رفت و دقت كرد دید هر دوتا لنگند.


آن حكیمی گفت دیدم هم تكی
در بیابان زاغ را با لك لكی

[صفحه 20]

در عجب ماندم، بجستم حالشان
تا چه قدر مشترك یابم نشان


چون شدم نزدیك و من حیران و دنگ
خود بدیدم هر دوان بودند لنگ


این یك پائی بودن، دو نوع حیوان بیگانه را باهم انس داد. انسانها نیز هیچگاه بدون جهت با یكدیگر رفیق و دوست نمی شوند كما اینكه هیچوقت بدون جهت با یكدیگر دشمن نمی شوند.

به عقیده بعضی ریشه اصلی این جذب و دفعها نیاز و رفع نیاز است. انسان موجودی نیازمند است و ذاتا محتاج آفریده شده، با فعالیتهای پی گیر خویش می كوشد تا خلاءهای خود را پر كند و حوائجش را برآورد و این نیز امكان پذیر نیست بجز اینكه به دسته ای بپیوندد و از جمعیتی رشته پیوند را بگسلد تا بدینوسیله از دسته ای بهره گیرد و از زیان دسته دیگر خود را برهاند و ما هیچ گرایش و یا انزجاری را در وی نمی بینیم مگر اینكه از شعور استخدامی او نضج 20 گرفته است. و روی این حساب، مصالح حیاتی و ساختمان فطری، انسان را جاذب و دافع پرورده است تا با آنچه در آن خیری احساس می كند بجوشد و آنچه را با اهداف خویش منافر می بیند از خود دور كند و در مقابل آنچه غیر از اینهاست كه نه منشأ بهره ای هستند و نه زیانبارند بی احساس باشد، و در حقیقت جذب و دفع دوركن اساسی زندگی بشرند و به همان مقداری كه از آنها كاسته شود در نظام زندگیش خلل جایگزین می گردد و بالاخره آنكه قدرت پر كردن خلاءها را دارد دیگران را به خود جذب می كند و آنكه نه تنها خلاءی را پر نمی كند بلكه بر خلاءها می افزاید انسانها را از خود

[صفحه 21]

طرد می كند و بی تفاوتها هم همچوسنگی در كناری.


صفحه 19، 20، 21.








    1. بر خلاف آنچه در جریان الكتریسیته گفته می شود كه دو قطب همنام یكدیگر را دفع می كنند و دو قطب ناهمنام یكدیگر را جذب می كنند.